این مقاله تأملی در خصوص علل ناکارآمدی دیوان عدالت اداری است. فرضیه ما در این بحث این است که با توجه به بسترهایی که در کشور ما وجود دارد دیوان عدالت اداری یک نهاد ناکارآمد میباشد و بنابر دلایلی که موضوع این مقاله است نتوانسته و نمیتواند کار ویژهای را انجام دهد که در سایر کشورها، نهادهای مشابه آن انجام میدهند. این نوشتار به دو قسمت تقسیم شده است: در بخش اول به مشکلات بنیادینی پرداختهایم که در تفکر و نظام سیاسی وحقوقی ما وجود دارد و اجازه نمیدهد نهادی چون دیوان عدالت اداری وظایف خود را انجام دهد و در بخش دوم مشکلات ساختاری را بررسی کردهایم؛ یعنی حتی اگر فرض را بر این بگیریم که هیچکدام از مشکلات بنیادین در کشور ما وجود ندارد باز نیز درخود قانون دیوان، رویهها و ساختار آن مشکلاتی وجود دارد که اجازه کارآمد بودن را به آن نهاد نمیدهند.