عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده
حاکمیت» مبنای گریزناپذیر حقوق عمومی است و بسیاری از اعمال سیاسی و اداری با این مفهوم توجیه میشوند. برای تحلیل مناسب «حاکمیت» از سویی باید میان «حاکمیت» و «اعمال حاکمیت» تفکیک قائل شد و از سوی دیگر، تبیین ارتباط میان «حاکمیت» و «قدرت سیاسی» نیز ضروری است. اما امروزه، با تحولاتی که در عرصهی حقوق عمومی رخ داده است، به دشواری می توان از لزوم مفهوم «حاکمیت» دفاع کرد. بسیاری از اندیشمندان «حاکمیت» را نه فقط مفهومی نالازم بلکه زیانبار تلقی میکنند که بر اساس شرایط زمانی و مکانی ویژه پدید آمد. پرسشهای اساسی که در این مقال به دنبال یافتن پاسخ برای آنها هستیم عبارتند از اینکه: آیا حاکمیت، به عنوان قدرت برتر، اساساً در چارچوب حقوقی میگنجد تا موضوع مطالعات حقوقی قرار گیرد؟ آیا می توان میان «حاکمیت» و «اعمال حاکمیت» تفکیک نمود؟ آیا به واقع، «حاکمیت» مفهومی بنیادین و حتا ضروری در حقوق عمومی است؟ «حاکمیت» در عمل تبدیل به اسطورهای در حقوق عمومی شده است که به دلیل جایگاه، کسی متعرض آن نمیشود. به نظر نمیرسد که حذف مفهوم «حاکمیت» هیچ خللی در گفتمانهای حقوق عمومی ایجاد کند زیرا قدرت سیاسی به سهولت به جای آن مینشیند و تمامی مفاهیم وابسته مانند اعمال قدرت و مشروعیت نیز با توجه به «قدرت» توجیه میشوند. به عبارت دیگر، در حقوق عمومی نیازمند واسطهای به نام «حاکمیت» نیستیم و حذف آن به سود حقوق عمومی خواهد بود.